روزی زن جوانی پیش شیوانا آمد و راهنمایی خواست.
او گفت درهمسایگی آنها زوجی زندگی میکردند. خانم همسایه همیشه از عشق بی اندازه ی همسرش نسبت به او تعریف میکرده و رمز موفقیتش را در دانستن رازهای جذب شوهرش می دانسته است.
او هم مشتاق دانستن این رازها شده و از خانم همسایه خواهش میکند تا راهکارهایش را به او هم بگوید.
اما با وجود پیاده کردن آن توصیه ها و روش ها در زندگی مشترکش ،متوجه شده که همسرش نه تنها جذبش نشده ، بلکه هر روز فاصله بیشتری از او می گیرد .
تا این که چند روز قبل در کمال ناباوری متوجه می شود که آن زوج از هم جداشده اند!
شیوانا پاسخ داد :
تو که نسبت به حالات روحی و اخلاقی همسر خود شناخت درستی نداشتی ، چطور انتظار داشتی خانم همسایه شوهرت را بشناسد و راهکار های مناسب را به تو نشان دهد ؟!
برو و تمام آموزه های او را از ذهنت پاک کن .چشمت را باز کن و همسرت را بشناس
مهربان و قدردان زحماتش باش
و با استفاده از قوه ی خلاقیتت، راه جدیدی برای ورود به قلبش بساز.
درباره این سایت