زمستان بود و جاده های منتهی به دهکده از برف پوشیده شده بودند.
چند تن از اهالی دهکده به همراه شیوانا و یکی از شاگردانش به دلیل بارش برف و بوران، در راه مانده و کنار صخره ای پناه گرفته بودند.
در میان آنها زنی بود که کودکش را محکم در آغوشش گرفته بود و نگران و آشفته از شرایط بد هوا از آسمان شکایت میکرد چراکه با وجود نوزادش همراهی نکرده تا سلامت به مقصد برسد .
کنار او فرد سالخورده ای زیر بالاپوشش از سرما میلرزید و به زمین و زمان بد و بیراه میگفت و جوانی که بعد از سفر طولانی برای دیدار مادرو پدرش لحظه شماری میکرد و از دست طبیعت شاکی بود .
شیوانا که شنونده ی صحبتهای آنها بود ، به همراه شاگردش که صبورانه انتظار هوای بهتر را میکشید، به این جمع نزدیکتر شد و گفت :
برای دنیا و طبیعتش هیچکدام از ما تفاوتی نداریم . او کار خودش را میکند .
این ما هستیم که برای مواجهه با شرایط مختلف و بحرانی باید آمادگی داشته باشیم و بدانیم که چطور آن را مدیریت کنیم .با گله و شکایت هیچ چیز تغییر نمیکند و دنیا مراعات هیچ کس را نخواهد کرد.
اگر قرار است در شرایط آب و هوای زمستانی به سفر برویم ، باید به اندازه ی کافی هم مجهز و مهیا باشیم تا صدمه نخوریم .
تا بهتر شدن وضعیت هوا صبر می کنیم و بعد به سمت دهکده حرکت می کنیم.
درباره این سایت